خایه. بیضه: بجائی شد و خایه ببرید پست برو داغ بنهاد و او را ببست بخایه نمک بر پراکند زود بحقه درآکند بر سان دود هم اندر زمان حقه را مهر کرد بیامد خروشان و رخساره زرد بدو شاه گفت اندرین حقه چیست ؟ نهاده برین بند بر، مهر کیست ؟ بدو گفت آن خون گرم من است بریده ز بن بار شرم من است سپردی مرا دختر اردوان که تا بازخواهی تن بی روان نکشتم که فرزند بد در نهان بترسیدم از کردگار جهان نجستم بفرمانت آزرم خویش بریدم هم اندر زمان شرم خویش بدان تا کسی بد نگوید مرا ز دریای تهمت بشوید مرا. فردوسی
خایه. بیضه: بجائی شد و خایه ببرید پست برو داغ بنهاد و او را ببست بخایه نمک بر پراکند زود بحقه درآکند بر سان دود هم اندر زمان حقه را مهر کرد بیامد خروشان و رخساره زرد بدو شاه گفت اندرین حقه چیست ؟ نهاده برین بند بر، مهر کیست ؟ بدو گفت آن خون گرم من است بریده ز بن بار شرم من است سپردی مرا دختر اردوان که تا بازخواهی تن بی روان نکشتم که فرزند بد در نهان بترسیدم از کردگار جهان نجستم بفرمانت آزرم خویش بریدم هم اندر زمان شرم خویش بدان تا کسی بد نگوید مرا ز دریای تهمت بشوید مرا. فردوسی
بطین. کلان شکم. شکم گنده. ابطن. عثجل. اجوف. (یادداشت بخط دهخدا) ، کنایه از خویشتن را بچشم دیگران بزرگ وانمودن. (از آنندراج) : اگر کریم بزرگی کند بجای خود است ز چرخ سفله بزرگی نمیتوان برداشت. صائب (از آنندراج). بر خاک آبروی خود ای آسمان مریز هرگز نکرده است بزرگی بما کسی. سلیم (از آنندراج). ، بخشش کردن. عفو کردن: که شاها بیش ازینم رنج منمای بزرگی کن به خردان بر ببخشای. نظامی
بطین. کلان شکم. شکم گنده. اَبطن. عثجل. اجوف. (یادداشت بخط دهخدا) ، کنایه از خویشتن را بچشم دیگران بزرگ وانمودن. (از آنندراج) : اگر کریم بزرگی کند بجای خود است ز چرخ سفله بزرگی نمیتوان برداشت. صائب (از آنندراج). بر خاک آبروی خود ای آسمان مریز هرگز نکرده است بزرگی بما کسی. سلیم (از آنندراج). ، بخشش کردن. عفو کردن: که شاها بیش ازینم رنج منمای بزرگی کن به خردان بر ببخشای. نظامی
پذیرایی عمومی. شرفیابی همگانی، مقابل بار خاص، پذیرایی خصوصی. رجوع به ’بار’ شود: و آنروز بارعام بود. (کلیله و دمنه). بارعام است و در کعبه گشاده ست کز او خاصگان بانگ در جنت مأوا شنوند. خاقانی. در نوبت بار عام دادن باید همه شهر جام دادن. نظامی. آشنایان ره بدین معنی برند در سرای خاص بار عام نیست. سعدی (طیبات)
پذیرایی عمومی. شرفیابی همگانی، مقابل بار خاص، پذیرایی خصوصی. رجوع به ’بار’ شود: و آنروز بارعام بود. (کلیله و دمنه). بارعام است و در کعبه گشاده ست کز او خاصگان بانگ در جنت مأوا شنوند. خاقانی. در نوبت بار عام دادن باید همه شهر جام دادن. نظامی. آشنایان ره بدین معنی برند در سرای خاص بار عام نیست. سعدی (طیبات)